به بالای قله کوه سترگ پلنگی خرامان خرامان برفت
نشست بر دو پای عقب با غرور و سرور چه بالنده چشم گرداند به نزدیک و دور
برآورد نعره، غرید، رزم جُست به نیروی پنجه همی خَصم جُست
شکم گشنه شد در فراق شکار ربود عقل و هوش از خرامان نگار
به ناگه هوا جَست تا بگیرد ماه را خورِ عاشقان بی تاب را
چنان سرنگون شد به اعماق رود که خود طعمه شد، از غرور و سرور
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
انه شرلی ،
،
|